ورزش رو دوباره شروع کردم و امروز جلسه‌ی دومم بود. وقتی داشتم می‌دویدم یکی از ورزشکارهایی که دوره‌های پیش اکثرا می‌دیدمش اومد کنارم و پرسید خودتی؟! گفتم آره. گفت باور نمی‌کنم.! :)) 

خب اون موقع من هر روز 3 ساعت توی سالن بودم و با رژیم کم‌کالری و ورزش تونسته بودم 13 کیلو کم کنم. ولی برام کافی نبود. هنوز وقتی توی آینه به خودم نگاه می‌کردم راضی نبودم و انتظار داشتم شبیه عکس روی مجله‌ها، شاهد یه بدن پرفکت باشم. من توی دوره‌ی کوتاهی وزن کم کردم و شدت تمرین‌ها باعث شده بود هفته‌های آخر واقعا خسته و دده بشم. محیط تکراری، زمان طولانی و یکنواختیِ هر روز، ازم انرژی می‌گرفت. در کنار همه‌ی این‌ها اجازه دادم بعضی‌ها توی اون فضا روم تاثیر بذارن و در نهایت برای فرار از برخوردهای ناراحت‌کننده دیگه نرفتم سالن. و این اعتراف، یعنی قبول شکست، یعنی قبول ضعف. چون برخلاف ایده و اندیشه‌های قوی، در عمل به‌طور پیش‌فرض اقدام کردم و نتونستم با اون‌چه که ناراحتم می‌کرد مقابله کنم و کنار کشیدم. 

نکته‌اش این‌جاست که توی همون روزها، برخلاف ظاهر فعال و باطن خسته، من نماد انرژی بودم برای یه عده. چند نفر بودیم که یه گوشه‌ی مشخص از سالن تمریناتمون رو انجام می‌دادیم و در حد سلام‌علیک با هم آشنا بودیم. می‌گفت بعد از این‌که دیگه نیومدی و نمی‌دیدیمت از هم سراغت رو می‌گرفتیم و این‌طور نشونی می‌دادیم که همون دختره که با انگیزه ورزش می‌کرد، همون که این‌جا می‌ایستاد و تنهایی تمرین می‌کرد. به قول خودش تعجب و شاید افسوسش از این نیست که دوباره وزن اضافه کردم، از اینه که اون اشتیاق و پشتکار رو کنار گذاشتم. و برای من جالب بود که وقتی نتیجه برای خودم کافی نبود، چقدر از دید دیگران ایده‌آل به نظر می‌اومد. وقتی خودم انگیزه‌ای برای ادامه نداشتم، انگیزه و مشوق دیگران بودم برای تلاش کردن. و مشکلِ بزرگ همین‌جاست؛ وقتی خودت فکر می‌کنی که کافی نیستی، اما در واقع همونی هستی که باید. 

نمی‌خواستم این دوره رو به قصد لاغر شدن شروع کنم. بیش‌تر از هر چیز به هورمون‌های شادیِ حاصل از ورزش نیاز داشتم و تنظیم شدن ساعت خوابم. ولی بعد از شنیدن این حرف‌ها با خودم می‌گم چرا که نه؟ یه بار دیگه تلاش می‌کنم برای چیزی که می‌دونم از پسش برمیام. یه بار دیگه انرژی‌بخش می‌شم و نماد انگیزه. و این‌بار، تمرین می‌کنم که برای خودم کافی باشم، که مهم نباشه تا چه وزنی و تا چه سایزی، برام مهم باشه که پروسه رو حفظ کنم و دست نکشم. و قدرتِ تغییر حال خوبم رو به آدم‌ها ندم. این‌بار می‌تونم. 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها